+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ و ساعت 15:13 |

وقتی که توی ساحل نشسته بودیم و به موج های آروم دریا نگاه میکردیم

با لبخند بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

وقتی که فهمیدم من همونی هستم که اون می خواد

به زبون محلی بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

وقتی که هیچ وقت سرکارش نمی گذاشتم و همیشه به قولم عمل می کردم

با نگاهی خاص بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

وقتی که دلگرمی نداشت ، نگاهش رو به نهایت امیدواری تعریف می کردم

به رنج های کشیده پشت می کرد و بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در سه شنبه ۱۳۹۳/۰۹/۰۴ و ساعت 12:56 |

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در یکشنبه ۱۳۹۳/۰۸/۰۴ و ساعت 11:36 |

 

 

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در سه شنبه ۱۳۹۳/۰۶/۰۴ و ساعت 12:34 |

رویای شکفتن گلبرگ ها با نسیمی همنوا می شد

خبر روشنی چشم ها با اشک هایی لبریز می شد

 

در سجده عاشق یاری از جانب خدا احساس می شد

دست هایی در هنگام دعا بر سری نوازش می شد

 

در سیر حیات بس رنج ها به دل تحمیل می شد

روح آدمی با نیت خیر وارد میدان می شد

 

به حیرانی دل پایان داد و صدها پنجره باز می شد

ای دل یادت نرود زمان ها با تلاش روز میعاد می شد

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در دوشنبه ۱۳۹۳/۰۳/۰۵ و ساعت 1:23 |


چه عرض کنم که دیگر...

فرصت " اندیشیدن " را به فضایی با تجمل و فریبنده تبدیل کرده اند

و باحال و روحی خسته ، پی عوامل پوچ و خطر ساز به فنا داده اند

بیاییم در نوشتن برگهای تاریخ عمر ، با درخشش نور محبت و مهرورزی

در مبنای وجود هرکه را که دوستش میداریم به زیبایی صداقت بیاراییم .

تا زمانی که زنده ایم باری از دوش برداریم

با حیله و تمسخر افکار را نرنجانیم

با جهل و یکدندگی به هر طرفی که باد می وزید ، سو نگیریم

و آیا اطمینانی هست که در طوفانش گرفتار نشویم

انسانی با رفتار چهار پایان به جایی نخواهد رسید و خلاصی از آن فقط با اندیشیدن در اصلاح افکار و اعمال خود که می تواند اوج آرامش روحی را با بنیان زندگی اش پیوند زند و به عنوان یک انسان بدون افراط و تفریط به زیستنش جانی تازه بخشد .

فی امان الله

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در سه شنبه ۱۳۹۳/۰۲/۳۰ و ساعت 9:32 |

 

با سلام به بازدیدکنندگان گرامی
دوست عزيزي در اين وبلاگ نظري گذاشتند و بنده نظرشون رو مورد نقد قرار دادم

ان شاالله ما را حلال کند . ( نظر ايشان در پست زمزمه بغض ثبت گرديده است )

پاسخ ميلاد محمدي : سلام دوست گرامي . داستاني جالب و پر مهری بود ./ اما دوست عزيز در کجاي دين ما به چنين موردي سفارش شده است که اين پيام را به تعداد محدودي بفرست و بعد از مدتي خبر خوشي دريافت ميکني ( و برعکس ) . مگر در مواردي مانند نذر کردن صلوات براي امام زمان و يا براي رفتگان ، که حالا اين پيامک را به تعداد نفراتي ارسال ميکني و آنها هم ذکر صلوات را با خلوص نيت ختم ميکنند و ثواب دنيوي و اخروي را هم ميبرند .
در حقيقت اگر کسي بخواهد در زندگي با خدا باشد نماز و قرآن بخواند و گناه نکند و از خطاهایش توبه کند تا خالص شود و براي امامش اشک ريزد و حلال و حرام را بداند و رعايت کند و در سختي ها صبور باشد و در از آزمون هاي خداوند سربلند بماند و به هر طريقي پوزه ي شيطان ملعون را به خاک بمالد ، خداوند هم به میزان اعمالش در اين دنيا او را از هر شري محفوظ ميدارد و در آخرت هم بهترين جايگاه را براي مومنان خالصش قرار مي دهد .
حالا با بيست خط داستان نوشتن و براي ديگران فرستادن ، نه براي من سودي دارد و هم امکان دارد باعث گمراهي ديگران بشوم .
و هر کس هم بجاي فرستادن چنين پيام هايي ، بهتر است بعد از انجام کارهاي روزمره خود ، وضو بگيرد قرآن را با ذکر صلوات باز کند ، ترجمه ي فارسي هر سوره و آيه اي که دلش مي خواهد را بخواند و به اهداف آن بنگرد و عمل کند تا راه کمال و سعادت را بيابد .

( اگر اشتباهی در نقد من وجود دارد حتما به بنده بگویید )

از شما دوستان عزیز و مدیر وبلاگ در نوشتن این پست پوزش می خواهم .

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در یکشنبه ۱۳۹۳/۰۲/۲۸ و ساعت 19:30 |
در گروی گمان و انتظار ، تنها زمزمه ی بغض شبانگاهی ام

پرسه در نغمه خاموش خویشتن ، چون گره بر گره ، دل تشنه ی رهایی ام

در تب این محفل تاریکِ درد ، بود و نبودم چون دریایی خشکیده ام

بر تار و پود رخت این خاک ، نقش خزان است بر کاشانه ام

گفتند در زندگی همچون پروانه باش ، وای بر بال های سوخته ی پروانه ام

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۲/۰۳ و ساعت 0:33 |
نگاه گرم تو ، لبخند شیرین تو ، اندیشه قلب رئوف تو

همه آرامش من است

اینک همسفرم باش تا نزنند خنجر به بالی که در سفر است

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در شنبه ۱۳۹۳/۰۱/۲۳ و ساعت 0:20 |



زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی   ***   از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن   ***   که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است   ***   که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی   ***   به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی



..:: حافظ ::..

+ نوشته شده توسط میلاد محمدی در جمعه ۱۳۹۳/۰۱/۰۱ و ساعت 15:46 |
 [ شناخت سارا ، جستجو "سارا امیدوار" در گوگل ]