سلام!
امروز یاد یه خاطره قدیمی افتادم!گفتم یادی از قدیما کنم.
حدود دوسال پیش بود بایکی از بچه ها که اهل دهاتی به نام علون آباد بود رفتیم دهات.
منو .علی.حجت وصادقی گفتیم یه چند روزی بریم مسافرت . علی گفت بریم دهات ما. ما هم گفتم برو بریم .چه حالی داد یک هفته ای اونجا بودیم.آذوقه اندازه یک هفته با خودمون برده بودیم.
دم دمای غروب بود وارد دهات شدیم .یه دهات کوچیک وجمع وجور.فک کنم جمعیت دهاتشون ۱۰۰نفربیشتر نبود اون هم همه پیرمردو پیرزن چون جووناشون رفته بودن توشهر.
خلاصه جای ساکت .دور از بوق ودود وماشین بود.
خیلی خوش گذشت .شب های ساکت .بدون رفت وآمد.یه شب علی صادقی وحجت وتوکوچه ترسوندشون انقدر خندیدیم..........
هوای تمیز و پر از اکسیژن.حالی داد.یعنی میشه بازم بریم از اون هوا استفاده کنیم.
راستی نگفتم دهاتشون cیا40کیلومتر بیرون شهر بود.
اینم چند تا عکس از اونجا.البته عکسای خودمون نیست.
تابلوی سرجاده
درب خانه های قدیمی که روزگاری همیشه باز بود و رونق داشت
و روزگاری درب این خانه ها رسم زیبای جیر جیر گرونی برگزار می شد
مسجد زیبای ولی عصر
و نمایی زیبا از مسجد رویی و درب مسجد زیری
کوچه بازارچه
سلام
وبت قشنگه
به ما هم سر بزن
قربانت
یا علی
سلام
خاطره نوشتن خیلی خوبه. خصوصا خاطرات خوب.
اینجا دیگه از یاد نمیرن.
سلام میسی ک اومدی
آخ که چه حالی میده.
هوای پر از اکسیژنم آرزوست.
داریم خفه میشیم تو این دود و دم
آره وا...
ممنون
سلام
این روستا جزو کدوم شهرستان ها هست؟