حس

آمدیم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم .نه با هر قیمتی زندگی کنیم.

حس

آمدیم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم .نه با هر قیمتی زندگی کنیم.

خاطره مزرعه

یک سالی بود مزرعه نرفته بودم.  

امروز گفتم برم یه حالو هوایی عوض کنم چون یک هفته ایه خیلی اعصابم خرده .بد جور داغونم. 

شاید با تنفس اکسیژن خالص یه کم اعصابم بهتر شه .که بی تاثیر هم نبود. 

 

فقط یه چیزش خوبه که دیگه خبری از ..............خونه و.............ماشینو...........دود ............هوای آلوده .............واین چیزا نبود.دور تا دورد همش مزرعه گندم وسرسبزی بود.کلی هوای تمیز .........نسیم خنکی که می وزیدحالو هواتو عوض می کرد.آخه مزرعه ما ۴۰-۳۰ کیلومتر بیرون اصفهانه.........اگه فصل امتحاناتم نبود دو سه روزی اونجا می موندم. 

 

چند تا عکس هم از مزرعه گرفتم .میزارم ببینید. 

 

 درحال آبیاری گندم

 

 

 

گندم

  

 

   

 

 چاه آب وقتی که موتور آب خاموشه

   

 

چاه آب وقتی که موتور آب روشنه 

 

 

 

اینم یه دسته تربچه که خودم از زمین کندم. 

 

رودخونه زاینده رود که خشک شده 

 

 

 

  

 

 

 

رودخونه زاینده رود که خشک شده  

این یه چاهه که وسط رودخونه کنده شده

 

 

 

  

  

اینم یه لاکپشت که میونه علفها پیداش کردم.اول فک کردم مرده .بعددیدم تکون می خوره.

نظرات 1 + ارسال نظر
alireza یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ

منم اینقدر از مزرعه و جاهای سرسبزخوشم میاد.
عکسات هم قشنگ بود.

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد