حس

آمدیم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم .نه با هر قیمتی زندگی کنیم.

حس

آمدیم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم .نه با هر قیمتی زندگی کنیم.

خاطرات خودم-داستان ازدواج دو الاق

سلام !

سلام به همه دوستای خوبم!امیدوارم هر کجا که هستید خوش باشید .


دوباره ماه رمضان آمد.ماه رحمت .ماهی که احساس میکنی به خدا نزدیکتر میشی.


چه حس وحال خوبی داره وقتی سر سفره واسه سحری می شینی یا سر سفره


افطار می شینی


اصلا این یک ماه زندگی کردن متفاوته>


خدایا این توفیق را به ما بده تا بتوانیم به خوبی ازاین ماه استفاده کنیم .




گفتم یه چیز دیگه بزارم


داستان ازدواج دو عدد خر


خری آمد به سوی مادر خویش

بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش  


برو امشب برایم خواستگاری

اگر تو بچه ات را دوست داری


خر مادر بگفتا ای پسر جان

تورا من دوست دارم ای پسر جان


زبین این همه خر های خوشگل

یکی را کن نشان چون نیست مشگل


خر از شادمانی جفتکی زد

کمی عر عر نمود وپشتکی زد


بگفت مادر به قربان نگاهت

به قربان دو چشمان سیاهت


خر همسایه را عاشق شدم من

به زیبایی نباشدمثل آن زن


بگفت مادر برو پالان به تن کن

برو اکنون بزرگان را خبر کن


به آداب و رسومات زمونه

شدند داخل به رسم عاقلانه


دو تا پالان خریدند پای عقدش

یه افسار طلا با پول نقدش


خریداری نمودند یک طویله

همان طوری که رسم است در قبیله


خر عاقد کتاب خود گشایید

وصال عقد ایشان را نمایید


دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟

به عقد این خر خوشتیپ در آیی؟


یکی از حاضرین گفتا به خنده

عروس خانم به گل چیدن برفته


برای بار سوم خر بپرسید

که خر خانم سرش یکباره بجنبید


خران عر عر کنان شادی نمودند

به یونجه کام خود شیرین نمدند


به امید خوشی وشادمانی

برای این دو خر در زندگانی

نظرات 1 + ارسال نظر
دخترشرقی چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ب.ظ http://delneveshthayeman.blogsky.com/

سلام
ایشالله توو این ماه همه به آرزوهاشون برسن
التماس دعا.

راستی موضوع این خر ها چی بود!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد