حس

آمدیم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم .نه با هر قیمتی زندگی کنیم.

حس

آمدیم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم .نه با هر قیمتی زندگی کنیم.

آموزنده(۲)

 

 سلام !خوبید! امید وارم هر کجا هستید موفق وپیروز باشید! 

 

یه داستان یه جا خوندم جالب بود.گذاشتم شما هم بخونید. 

 

روزی از روزها جزیره ای بود.جاییکه همه احساسات

 اونجا زندگی می کردند.روزی طوفانی شدید در دریا رخ داد  

و جزیره داشت زیر آب می رفت.هر احساسی ترسیده بود

 الا عشق یک قایق برای فرار ساخت.همه احساسها سوار 

 قایق شدند.تنها یکی از آنها قایق را ترک کرد

..عشق پیاده شد ببیند اون چه کسی است؟ آن غرور بود.

عشق تلاش کرد و تلاش کرد اما غرور هیچ تکانی نخورد .  

آب بالاتر می اومد. همه از عشق می خواستند

که ولش کنه و سوار قایق بشه اما عشق برای عشق ساخته شده.

بالاخره همه احساسها فرا کردند و عشق با غرور در جزیره مردند.

عشق بخاطر غرور مرد!بنابراین غرور را بکش و عشق را نجات بده ...

Once upon a time there was an island

where all the feelings lived

One day there was a storm in the sea

and the island was about to get drowned.
Every feeling was scared but Love made a boat to escape

Every feeling boarded the boat..

Only 1 feeling was left.

Love got down to see who it was

It was EGO.

Love tried and tried but ego wasn't moving also.
the water was rising..

Every one asked love to leave him and come in the boat, but love was
made to love.

At last all the feelings escape and Love dies with ego on the island..

Love Dies because of EGO!

So, Kill Ego And Save Love..... 

 

 

!!bay

خاطرات خودم(۸)

 

سلام!

خدمت دوستای عزیزم!اونایی که با سر زدنشون به من انرژی میدند. 

من  عرز خواهی میکنم از دوستا ی خوبم. از اینکه نمی تونم  

 

زیاد آپ بشم ،یا اینکه بیام بهتون سر بزنم .چون این چند وقت  

 

خیلی  سرم شلوغ بود.مدیر موسسه واسش یه مشکلی  

 

پیش  اومده بود  نمی تونست بیادسر کار.بعد منو جانشین  

 

خودش کرد.این چند وقت خیلی اذیت شدم .صبح ساعت 6که  

 

از  خواب بیدار میشدم واسه نماز، نمی خوابیدم واز ساعت8 تا  

 

ساعت 12شب سر کار بودم.  

 مسولیت قبول کردن هم خیلی سخته.حساب،کتاب وبا  

 

مشتری سرو کله زدن،حرس وجوش خوردن و بی خوابی.... . 

 

 

خلاصه تا یه فرصتی پیدا می کردم می امدم و نظراتون که  

 

واسم خیلی مهم بود جواب میدادم.یا یه مطلبی می گذاتشتم. 

 

ولی خدا رو شکر یه تجربه خوبی بود واسم تو امر مدیریت.(یه تجربه دیگه کسب کردم) 

 

به امید روزی دوباره!دوستتون دارم!

 

 

bay! 

 

 

خاطرات خودم(۷)

سالااااام! 

 

خدمت دوستان وتمام مردم دنیا .اونایی که به هر نحوی زیر این آسمون دارند زحمت میکشند. 

 

یه نکته خدمت دوستان خوبم::::::::>> 

 

اگه اومدم به وبتون ونظر نگذاشتم از دست من ناراحت نشید.چون من همین طور که کم حرف میزنم !کم هم مینویسم!وبه قول قدیمی ها با زبون بی زبونی یه نظر می زارم. 

 

دم همتون گرم.!!!!

ادامه مطلب ...

خاطرات خودم(۶)

 

 

سلام خدمت دوستای خوب وگلم.!

امیدوارم هر جا هستید حالتون خوب باشه. 

 

الان خیلی خوشحالم.میدونی چرا؟ چون یکی از دوستامو بعد از 5سال که تازه از لبنان برگشته بود دیدم.اومد مغازه پیشم وکلی با هم حرف زدیم.از اونجا وکارهایی که انجام داده وکارهایی که قراره انجام بده.

تازه زن هم از لبنان گرفته .گفت واسه اش شناسنامه وکارت ملی ایرانی هم گرفتم .

خلاصه خیلی دلم واسش تنگ شده بود.الان هم  از دیدنش خیلی خوشحال شدم،امیدوارم همیشه تو زندگیش موفق باشه . یه چیزدیگه، قرار شد یه کارایی هم واسه من بکنه.اونو بعدا میگم.

End!

خاطرات خودم (۵)جمکران

 سلام!  

 

جاتون خالی دیروز رفتم قم وجمکران .هم تونو  دعا کردم (لهجه کاشونی) 

 

بعدا بیشتر در مورداتفاق هایی که افتادتوضیح میدم.الان وقت ندارم بنویسم .چند تا عکس از خودم همدارم.  

  

  

 

سلام خدمت دوستای خوب و عزیزم!

اینو واسه اونی که میگه  بی خداحافظی رفتی. 

آقا صبح ساعت 6 که بیدار شدم ،داداشم گفت من قم وجمکران ثبت نام کردم ،نمیتونم برم اگه دوست داری جامن برو.منم که بچه ی حرف گوش کنی هستم گفتم! به روی چشم !

جالب اینجاست که دو سه روز قبل دلم خیلی هوای قم وجمکران را کرده بود.یکسال بود نرفته بودم .تو این فکر بودم که واسه 3شنبه این هفته با بچه ها هماهنگ کنیم ثبت نام کنیم و بریم ،که زودتر قسمت من شد.

یه چیز جالبه دیگه .سوار اتوبوس که شدیم رئیس کاروان گفت که این هفته مداح کاروان نیومده و اگه کسی میتونه زیارت بخونه بیادو از این ثواب بهرمند بشه .چند دقیقه صبر کردیم ،کسی پیدا نشد.منم که دنبال کار ثواب بودم جرأت از خودم نشون دادمودستمو بالا اوردم .آقا میکروفن دادن دستم .گفتن بخون.!!! http://s1.picofile.com/file/6567721326/icon.gifhttp://s1.picofile.com/file/6567721326/icon.gif

من گفتم چی بخونم!نمیدونم چی باید بخونم!

اگه میشه بهم بگید چی بخونم!(خواهش میکنم......)

مدیر کاروان گفت:چند تا بیت شعر از امام زمان بخون!بعد دعا فرج وچهار قل ،بعد اون زیارت عاشورا و.........!!!

من حیرون بودم شعر از کجا بیارم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به ذهنم زد داخل گوشیم چند تا پیام شعر از امام زمان دارم.سریع رفتم سراقشو شعرها رو خوندمو بقیه ماجرا.فراموش نشه که هر دفعه یک صلوات واسه آقای راننده ومسافرا وبغل دستی هاو.... چاق میکردم. http://s1.picofile.com/file/6567721326/icon.gifhttp://s1.picofile.com/file/6567721326/icon.gif

یه چیز دیگه !!به من میگفتن روضه بخون.منم چون بلد نبودم می پیچوندمشون.آخر هم گفتن!! یه روضه واسه ما نخوندیا!

از صدام تعریف کردند .بعدم من ترشی زیاد میخورم واگرنه صدام بهترازینا بود. 

خلاصه جاتون خالی نماز ظهرو تومسجد جمکران بودیم .بعد هم رفتیم قم.خیلی خوش بود .

ان شاءالله همه با هم دسته جمعی بریم زیارت.

End!!!                                             

 

 

 

 

 

 

 

  

ادامه مطلب ...

خاطرات خودم (۴)کربلا

 

 

 

امروز یک دفعه خفن دلم گرفت!یه عکس از کربلا دیدم بد جور دلم 

 

 هواشو کرد!اونایی که رفتند میدونند.آخه میدونید پارسال همین 

 

 موقعه  ها بود که راهی کربلا شدم.جاتون خالی تنهایی ،خیلی خوش 

 

 گذشت. 

 

 

 

 

 

 

 ان شاالله اونایی که نرفتند قسمتشون بشه برند ببینندچه 

 

 جای باصفایی.  

وقتی راهی کربلا میشی اولین جایی که می برنت نجفه!  

به به!حرم امیر المومنین چه عبوهتی داره! صحنو سراش را که می 

 

 بینی  بغز گلوتو می گیرد.من وقتی وارد حرم آقا شدم ،باورم نمی 

 

 شد. به خودم گفت :یعنی من تو حرم امام اولم علی هستم. 

 

 

 خاطره:

روز دومی که تو نجف بودیم،تو نماز جمعه توبغداد بمب گذاشتند و 

 

 تعداد  زیادی از مردم مجروح وشهید شدند. عراقی ها از بعد از ظهر 

 

شهید ها را می آوردند تو حرم مولا  طواف میدادند ونماز میت می 

 

 خوندند و می رفتند.هر شب تاساعت 12 درب حرم مولا باز بود.اون 

 

 شب به خاطر این اوضاع درب حرم تا صبح باز بود.  

 منم هتل نرفتم و همون جا موندم.چه حالی داد!!  

نزدیک ساعت 2بود،حرم خلوت ،تمام کسانی که اونجا بودندبا خادم ها 

 

 10نفر نمی شدند.وای!چه حالی داشت اون شب .جاتون خالی 

 

 خودمو، مولا. نشستم یه گوشه با آقا خلوت کردم.نشستم دعا خوندم 

 

 ،گریه کردم....همه را دعا کردم ،زیر ایوون طلا نماز خوندم.   چه حالی 

 

 داشت اون شب . 

 

 

حس زندگی را اونجا می فهمی.

  

یعنی میشه باز دوباره              آقا منتّی بذاره  

ببره به کربلاو                           توی صحنش جا بزاره  

 

انشاالله توپست بعدی خاطره ی دیگه و از حرم امام حسین میگم.

خاطرات خودم(۳)

 

 عروسی

 

جاتون خالی دیشب عروسی یکی از رفیقام بود!خیلی خوش گذشت

یک عکس از بچه ها گذاشتم  

 

راستی اگه گفتید من کدومم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟